گذار به دموکراسی و توسعه سیاسی به صورت کل در مختصات افقی ویا عمودی بوده است، دولت_ملت سازی آنچه در جهان پسا وستفالیایی اتفاق افتاد خارج از این دو محوطه نیست یا جوامع سیر افقی را پیموده است یا هم در قهقرایی عمودی پرسه زدند که با مانع ها و چالش های شدید مواجه شده است.

سفیر: گذار به دموکراسی و توسعه سیاسی به صورت کل در مختصات افقی ویا عمودی بوده است، دولت_ملت سازی آنچه در جهان پسا وستفالیایی اتفاق افتاد خارج از این دو محوطه نیست یا جوامع سیر افقی را پیموده است یا هم در قهقرایی عمودی پرسه زدند که با مانع ها و چالش های شدید مواجه شده است.

افغانستان پسا گروه طالبان دقیق بعد از سقوط این رژیم، فردای آن روز اولین دموکراسی را تجربه کرد، آنچه را گروه طالبان در طول پنج سال حکمرانی خط قرمز برای همه یدک کشیده بود در اولین نفس های دموکراسی به زیر کشیده شد، آزادی زنان و پرسه در خیابان های کابل بدون برقه، ساز و سرود که پنج سال در کنج اتاق های شنیده می‌شد، تلویزیون و دها موضوع ممنوعه، در قلمرو دموکراسی آزادنه فرمان روایی می‌کرد.

اما از آن زمان تاکنون نزدیک به دو دهه می‌گذرد و در صورت که آن را از منظر تحلیل گفتمانی بنگریم افغانستان در دهه های اخیر شاهد چندین گفتمان متفاوت بوده است.

گفتمان مجاهدین با غیریت دگر سازی گفتمان کمونیستی به وجود آمد، اما این گفتمان غلیرغم توجه و استقبال اولیه از آن چندان در جامعه افغانستان کاربرد نیافت پس از در گیری های شدید فرقه‌ی بین این گروها گفتمان طالبان با نفی وهویت مجاهدین وارد جامعه گردید و از ضعف گفتمان مجاهدین استفاده کرد اما این گفتمان همچنان جواب نداد که بعد از آن گفتمان دموکراسی جای گفتمان طالبان را گرفت.

گفتمان دموکراسی در افغانستان بعد از یازده سپتامبر گفتمان مسلط در جامعه بوده است، تفاوت گفتمان دموکراسی با گفتمان های طالبان و مجاهدین دارد حمایت قوی مجامع بین المللی و منطقوی است ولی آنچه به نظر می رسد این گفتمان هنوز در جامعه افغانستان تنها به صورت صوری آن مورد استفاده قرار گرفته است و افغانستان باید راه درازی را طی کند تا به دموکراسی بالغ برسد و از این مجرا بتواند پایه های آن در بافت ها و فرهنگ مردم قوام پیدا کند.

اما آنچه به نظر می رسد راه را برای گفتمان دموکراسی در مسیر عمودی آن تنگ کرده است، فرهنگ، رسوم و سنت حاکم بر یک جامعه جهان سومی است که دموکراسی راه به عنوان پدیده وارداتی با همکاری گروه های فراملی وارد آن می‌کنند.

افغانستان کشور جهان سومی با لایه های ضخیم سنت و دین است که نمی تواند در مقابل موج دموکراسی سازی مقاومت نکند. مهم ترین گفتمان های رقیب برای دموکراسی، گفتمان های طالبان و مجاهدین است، گرچه هر دو گفتمان نتوانسته است به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه افغانستان به حیات خود ادامه دهند ولی سابقه و ریشه‌های که در جامعه سنتی افغانستان دارد شانس زیاد برای تحمیل معانی مورد نظر خود یا حد اقل در عدم پذیرش و مقاومت در مقابل دموکراسی ایجاد کند.

افغانستان از بدو تاسیس شاهد چندین نوع گفتمان سیاسی بوده است از دوره پادشاهی احمد شاه ابدالی، تا دوره معاصر گفتمان های “مشروطه خواهی” و “کمونیستی” و “جمهوری”،”مجاهدین” و “طالبان” را پشت سر گذاشته اند که هر کدام در تقلا هژمونیک شدن در درون مردم و جامعه جا نیفتاد ولی دو گفتمان اخیر”مجاهدین” و “طالبان” هنوز در سطوح مختلف جامعه محسوس است.

گفتمان مجاهدین بعد از پیروزی در مقابل رژیم کمونیستی شکل گرفت به شکلی که در دامن و قلمرو دموکراسی شکل گرفته بود ولی رفته رفته تفاوت های را با دموکراسی به وجود آورد که با گفتمان های متفاوت با دموکراسی به مخالفت پرداختند ولی رژیم طالبان از ابتدا با شعار ضد دموکراسی و دشمن شماره یک آن وارد جامعه شد به شکلی که گفتمان های منحصر به فرد خودش را در درون جامعه عرضه کرد که در تلاش ذهنیت و معنا خودش علیه دموکراسی ایستاده است و نظر به گفتمان مجاهدین از معنای بیشتر برخوردار است.

گفتمان طالبان دارای دال مرکزی”شریعت” است و در سلسله آن دنبال فصل بندی های است که به ایجاد یک جنبش قوی اسلامی رسیده است جنبش اسلامی که کمتر در طول تاریخ شاهد آن بوده است.

طالبان از هر منظری “شریعت” محور و ستون اصلی گفتمان آن است چه در دوران که حاکمیت مطلق بر تمام قلمرو افغانستان داشته بود و چه اکنون در قالب گروه های مخالف دولت می جنگند هنوز در این مورد پا برجا و محکم ایستاده اند.

گفتمان طالبان بر دال های دیگری که همه در سلسله دال مرکزی آن “شریعت” بود ادامه می دهند که امنیت،حکومت خدا،امر به معروف،زنان، پشتونیزم، زبان، خشخاشو شیعه ستیزی است آنچه محک برای این گروه است در پرتو و قالب گفتمان و دال های تعریف شده از خود ایشان است.

اما گفتمان مجاهدین را در نخستین قدم باید در گونه شناسی احزاب تشکیل دهنده این گروه تشخیص داد، حزب که به صورت طبیعی بروی شکاف های اجتماعی به وجود می آید، بنابرین گونه گفتمان مجاهدین از نوع شکاف‌های اجتماعی تعریف کرد.

هسته اصلی گروه مجاهدین را احزاب تشکیل میدهند که این احزاب به نوعی خود به “اسلامگرا”،”بنیادگرا” و”سنت گرا” تقسیم شده است که هر کدام اصولنامه خاص خود شان را دارند و هر کدام تعریف خاص خود شان را از دین دارند و نمی‌تواند به وحدت برسند.

احزاب های حاکم در حیات سیاسی افغانستان به احزاب هفت گانه “اهل سنت” مستفر در پاکستان و احزاب “شیعه” در ایران از آغاز تکوین تعریف واحد نداشتند و نمی توانستند دال های واحد را برای گفتمان شکل دهند اما می توانند در مسیر استقرار و تحکیم دموکراسی در افغانستان اصطکاک شدید را ایجاد کنند و حتا در بعضی مواقع به این جنبش همه شمول جهانی را با مانع چالش روبرو کنند.

احزاب موجود اکنون بر حیات سیاسی افغانستان حاکم اند، از ردایکال ترین آنان تا اشراف ترین های آنان هم چنان قدرتمند هستند و می توانند هر لحظه قسمت از بدنه سیاسی کشور را فلج کنند اما آنچه گفتمان های را که این احزاب تشکیل میدهد شامل اسلام دال مرکزی است که در پرتو آن جهاد و مبارزه با حضور بیگانان،قومیت،حکومت اسلامی و علما است که همه عناصر تشکیل دهنده این گفتمان تعریف واحدی برایش وجود ندارند و هرکسی از آن تفسیر و تبیین خود را دارد.

با این حالت دموکراسی افغانستان با چالش های شدید و جدی مواجه است،جامعه سنتی که اکثریت آن از سواد کافی برخوردار نیست از طرفی هم دولت_ملت سازی به عنوان پروژه جهان سومی که قرار بود بایدجواب بهتر برای ایجاد یک جامعه دموکرات و تحکیم دموکراسی بدهد نظر به این دو دهه پیشرفت نکرده است،تمثیل انتخابات،آزادی بیان، حضور زنان در بدنه حکومت فقط تبدیل به”تنها بازی در شهر” شده است نشان می دهد هنوز راه درازی در پیش است.

  • نویسنده : مسح اسلام خیل
  • منبع خبر : هفته‌نامه سفیر