تلاش‌هایی که شماری از نواندیشان مسلمان برای بازگشت به کلام به خرج دادند در جای خود قابل قدر است، و اندکی از شدت بحران کاسته است. هم زحماتی که محمد عبده و اقبال لاهوری کشیدند و هم آنچه امروزه بنام کلام جدید در ایران، عراق و برخی دیگر از کشورهای اسلامی شناخته می‌شود.

خون‌های فراوانی که در دو قرن نخست تاریخ اسلام به دست خوارج ریخته شد، سبب شد وجدان عمومی جامعه اسلامی موضوع تکفیر را جدی بگیرد. این جدیت سبب شد که گرایش به تکفیرِ مخالفانِ فکری مورد انتقاد شدید بسیاری از نخبگان علمی واقع شود. در حقیقت آشوبی که با قتل سومین خلیفه راشد شروع، و بنام الفتنه الکبری خوانده شد، و جنگ‌هایی که به دنبال آن آمد به سان توفانی ویرانگر بود و قابلیت بالقوه این را داشت که فرش امپراتوری نوپای مسلمانان را جمع کند. جمع‌آوری روایات مربوط به فتنه که بازتاب آن را در کتاب‌های مشهور حدیث زیر عنوان “الملاحم و الفتن” می‌توان دید، نشان از نگرانی شدید جامعه مسلمان از گسترش این آتش داشت. از همان رو، در کنار جنگ‌ها و شورش‌های پیهم در گوشه و کنار، جهد عظیمی صرف مهار فتنه گردید. یکی از این تلاش‌ها در غلاف کردن شمشیر تکفیر بود که به دست خوارج از نیام کشیده شده بود. علما و مجتهدان بزرگی کوشش کردند چه با جمع‌آوری روایات، چه با قاعده‌مند کردن موضوعات مربوط به عقیده و کلام و چه با پرداختن به قواعد فقهیِ این موضوع دایره را بر تکفیرگرایان تنگ کنند. این گونه بود که غوغای خوارج پس از دو قرن خوابید و مسیر شکوفایی تمدن اسلامی فراهم شد.
پس از آن، علی‌رغم وجود تشدد در میان برخی طیف‌های مسلمان و دوام منازعات اعتقادی، و استفاده مقطعی و محدود تکفیر از سوی بعضی بر ضد بعضی دیگر، رویهمرفته خطر گسترش پدیده تکفیر برطرف گردید و حالت اپیدیمیک پیدا نکرد. در حقیقت مجموع آن تلاش‌ها به شکل‌گیری سنت کلامی و نظری قابل توجهی برای مخالفت با این پدیده انجامید و جامعه اسلامی خطری بزرگ‌ را از سر گذرانید. بدون آن ممکن بود که تمدن اسلامی در گهواره جان بسپارد.
وجود آن سنت کلامی برای مهار پدیده تکفیر هرچند به خشکیدن کامل ریشه‌های آن نینجامید تا جامعه اسلامی برای همیشه از بابت آن آسوده خاطر گردد، اما بسیاری را از تهور پای نهادن به این وادی خوفناک باز داشت و ناچار شان کرد تا با مخالفان فکری خود با تأنی بیشتر برخورد کنند و به آسانی کسی را از دایره دین خارج نشمارند.
جسارت در روی آوردن مجدد به حربه تکفیر در عصر حاضر زاده عوامل متعددی بوده است، یکی از آن‌ها هجوم گسترده سلفیان ما بر علم کلام بود. علم کلام که در واقع به کمک منطق و فلسفه شکل گرفته بود تا برخورد با قضایای اعتقادی را ضابطه‌مند گرداند، و جلو قضاوت‌های خودسرانه و فهم تحت اللفظی از نصوص دینی را بگیرد، از سوی علمای سلفی به شدت مورد تقبیح قرار گرفت. پیشینه “ذم کلام” و نکوهش شدید آن به سده‌های نخست بر می‌گردد و بخشی از میراث اهل حدیث است که برای سلفیان معاصر به جا مانده است. اما در آن دوره متکلمان و فقیهان برجسته‌ای مانند امام المتکلمین فخر الدین رازی و امام غزالی و امام الحرمین جوینی و دیگران تلاش بزرگی برای اعتبار بخشیدن به این علم صرف کردند. در آن زمان صدای اهل حدیث در مقایسه با صدای اینان کم‌طنین‌تر بود و تمدن اسلامی توانست علم کلام را در مبانی معرفتی خود جای دهد.
در عصر حاضر بود که معادلات بهم خورد و توپخانه سلفیت آتشبار سنگینی را بر علم کلام آغاز کرد و توانست این علم را در نظر بسیاری از اعتبار بیندازد، خصوصا در میان جوانان متدینی که علم اندک و احساسات بسیار داشتند. نادیده انگاشتن علم کلام و ضوابط آن یکی از عواملی بود که به تسهیل و ترویج پدیده تکفیر کمک کرد.
در میان متفکران معاصر مسلمان اندک بودند کسانی که اهمیت علم کلام را دریابند. صدای این شمار اندک غالبا ناشنیده ماند. یکی از این چهره‌ها مرحوم سعیدی حوی بود که در سال‌های نخست فعالیت علمی خود از سران اخوان المسلمین سوریه به حساب می‌رفت، و رسایلی در باب اهمیت علم فقه و کلام نوشت. این دیدگاه او بیشتر بر می‌گشت به اینکه در مذهب فقهی‌اش حنفی و در طریقت صوفیانه‌اش تقشبندی بود و در نهایت از اخوان رسما و برای همیشه جدا شد. اما اغلب متفکران اخوان در این زمینه به منهج سلفیت روی آوردند. حسن البنا بنیانگذار جماعت خود در رساله مهم تعالیم، که مانیفیست این جماعت است، در معرفی روش خود تصریح می‌کند که: “دعوه سلفیه” یعنی دعوت ما دعوت سلفیت است. اگر چه بخش‌هایی از عقیده اخوان از سوی سلفیان متشددتر مورد انتقاد قرار گرفته است که به حد کافی سلفی نیست، و از این رو آن را فاسد خوانده‌اند. با اینهم، مهم‌ترین ویژگی که نحوه آموزش عقیده از سوی اخوان را با سلفیت هم‌تبار می‌سازد فاصله گرفتن از علم کلام است. این همان رویداد خطرناکی است که در ادوار بعدی سبب گسترش سطحی‌اندیشی در میان جوانان مسلمان شده و آنان را جرئت بخشید تا به آسانی دیگران را از عقیده صحیح اسلامی منحرف بدانند و احیانا روی به تکفیر بیاورند.
تلاش‌هایی که شماری از نواندیشان مسلمان برای بازگشت به کلام به خرج دادند در جای خود قابل قدر است، و اندکی از شدت بحران کاسته است. هم زحماتی که محمد عبده و اقبال لاهوری کشیدند و هم آنچه امروزه بنام کلام جدید در ایران، عراق و برخی دیگر از کشورهای اسلامی شناخته می‌شود. اما مثل همیشه، مباحث پیشرفته کلامی فراتر از حوصله و هاضمه فکری مردم عوام است و از همان رو شعاع این کارها از دایره نخبگان فراتر نمی‌رود. قرائت عامه‌پسند از امور اعتقادی که در دست طرف مقابل است همچنان بیشترین شنونده را دارد.
نمی‌گویم سوء نیتی در کار بوده است. از نظر اصولی این مسایل در خانه خطای اجتهادی قرار می‌گیرد. اما خطا در این زمینه تبعات سنگینی داشته است. علم کلام و علم اصول فقه از مهم‌ترین دستاوردها در عرصه علوم اسلامی بودند. ضوابط این دو علم مانند حفاظی بود که راه را بر بسیاری از لغزش‌های سهمناک در فهم متون دینی می‌بست. این بنای ستبر در یک روز و یک شب به وجود نیامده بود. از پیدایش این علوم تا تکامل آن‌ها چند قرن طول کشید و بخشی از مشکلات جامعه اسلامی را کاهش بخشید. هر دو علم یاد شده بخشی از عقلانی‌ترین ضوابط خود را وامدار منطق و فلسفه بودند
بنا به اهمیت این موضوع بود که من در مقاله‌ای با عنوان بازگشت به کلام، بازگشت به فلسفه تاکید کردم که رنسانس فکری ما در عصر حاضر بدون بازگشت جدی به این دانش عقلانی امکان‌پذیر نیست. این مقاله در کتاب چشم‌ها را باید شست به چاپ رسیده است.
هدفم از اشاره به این موضوعات این است که بدانیم رویدادهای سهمگین فرهنگی و فکری یک شبه اتفاق نمی‌افتد بلکه شبکه در هم‌تنیده‌ای از عوامل پیدا و پنهان در پس آن‌ها قرار دارد.
اگر خطر تکفیر را به صورت جدی درک کنیم و بخواهیم برایش علاجی بجوییم ناچاریم به ریشه‌ها و لایه‌های عمیق‌تر قضایا نقب بزنیم.

  • نویسنده : محمد محق
  • منبع خبر : ماهنامه نون