اشرف‌غنی را شاید صدهاهزار دهقان، کارگر، معلم، داکتر، انجینر، نویسنده، مامور و مقام دولتی سابق بابا خطاب کرده‌اند. اما کسانی که از غنی بابا ساختند و این کلمه را به دهان گروهی از توده‌ی مردم گذاشتند، تحصیل‌کردگان نادان و سودجو بودند. کسانی که در درگیری‌های پولی و مقامی گرفتار بودند و از ابزار قومیت، زبان […]

اشرف‌غنی را شاید صدهاهزار دهقان، کارگر، معلم، داکتر، انجینر، نویسنده، مامور و مقام دولتی سابق بابا خطاب کرده‌اند. اما کسانی که از غنی بابا ساختند و این کلمه را به دهان گروهی از توده‌ی مردم گذاشتند، تحصیل‌کردگان نادان و سودجو بودند. کسانی که در درگیری‌های پولی و مقامی گرفتار بودند و از ابزار قومیت، زبان و فرهنگ برای منافع قشری‌شان سود می‌بردند. بابا یکی از منترهای این مداریان بود که هم غنی را خواباند و هم هزاران هم‌وطن خوب و دوست‌داشتنی ما را به سربازان بی‌مزد بدل کرد. با کسانی که ابزار شدند و فریب خوردند هیچ دعوایی نیست و شنیدن بابا از زبان آنان مرا نه تنها به‌خشم نمی‌آورد بلکه به بیچارگی‌شان حس همدردی می‌کنم.
قصد دارم با اتکا به سخنان تازه‌ی غنی، میراث او را و نقشی که در تخریب وطن داشت، در روزهای آینده نقد کنم. نقد اشرف‌غنی شخصی نیست و تنها به آن تنِ پیر و کوچک محدود نمی‌ماند بلکه او را به‌عنوان رهبر گروهی از نخبگان که داعیه‌ی جدی در رهبری کشور دارند نقد می‌کنیم، و نیز او را به نمایندگی از قشر تحصیل یافته‌ی مفلوک که راه‌حل‌ها را مثل ملاها در کتاب و کلمه می‌پالند نه در درون اجتماع و میان مردم، نقد می‌کنیم. این نوع آخری غنی به حلقه‌ی سیاسی و قشر خاصی هم محدود نمی‌ماند. این بخش نقد، انتقاد از خود نوعی‌ست، نگاهی به کارنامه‌ی سیاه درس‌خوانده‌ها و مکتب‌رفته‌هاست- اکثریت ما- که با غفلت، نادانی، خودبزرگ‌بینی کتابی و دانشگاهی فرصت‌ها را ضایع کرده‌اند، مشغول تن پروری، زراندوزی و کشمکش‌های مبتذل فرهنگی و جناحی بوده‌اند.
نقد بابایی‌ها، مساله‌ی اصلی ماست، نه خود بابا. بابایی‌ها آدم‌های بسیار تاثیرگذارند و در نقش‌های کلیدی کار کرده‌اند. دیروز من به یکی از حامیان باباغنی واکنش نشان دادم و کمنت‌اش را شریک ساختم. آن واکنش ارزش شخصی نداشت، بلکه برای شناخت غنی و اطرافیان‌اش مهم بود. باید بدانیم که چه کسانی در خدمت و خیانت با اشرف‌غنی شریک بودند. داکتر صاحب روح‌الله احمدزی، صاحب آن کمنت در کابل هم از نظر موقف، هم از نظر درجه‌ی تحصیل بالاتر از من بود. زمانی من در اتاق تجارت کار می‌کردم و ایشان در آیسا کار می‌کرد. او از مقامات بود و من از کارمندان فنی. مثلاً یک‌بار او در صف اول مجلس نشسته بود و من ترجمان مجلس بودم. اگر در کابل می‌ماند و اوضاع خراب نمی‌شد، از کادرهایی بود که فرصت وزیر شدن داشت. ازینرو، دقت به سخنان داکتر احمدزی واکنش احساسی نیست، بلکه تلاشی برای نقد غنی و گروهی از تاثیرگذارترین نخبگان جامعه‌ی ماست.
مورد دوم آقای احمدالله افغان است. ایشان نیز بارها مرا به پشتون‌ستیزی متهم کرده است. اولین موردش یادم است زمانی بود که سال‌ها قبل در یک متن طنزی و به زبان محاوره کلمه‌ی افغان را “اوغان” نوشته بودم و ماستر صاحب احمدالله افغان واکنش تند نشان داد. بعد از آن نیز چندین‌بار مرا به‌اتهام “پشتون‌ستیزی” سرزنش کرده است. آقای افغان نیز از نظر تحصیل، موقف کاری و اداری از من بالاتر بود. من حداقل یک‌بار به امضای آقای افغان معاش گرفته‌ام. او مدیر عامل اتاق مشترک افغانستان و پاکستان (افغان‌پاک) بود و من یک سروی برای دفترشان انجام دادم. آقای افغان هم اگر در افغانستان می‌ماند و اوضاع خراب نمی‌شد، آینده‌ی درخشان کاری داشت و احتمالاً به‌جایی می‌رسید که سلام مرا علیک نمی‌گفت.
او با اشرف‌غنی عکس یادگاری دارد، در مجالس بسیار مهم از افغانستان نمایندگی کرده است و مطمئن‌ام ده‌ها جوان تحصیل‌کرده به او حرف‌شنوی دارند. از همین‌رو وقتی او مرا پشتون‌ستیز می‌گوید، باید جدی بگیرم. آقای افغان دیروز در چند کمنت نوشت که گویا من مدت‌هاست از پشتون‌ها بدگویی می‌کنم. به شوخی نوشتم که “خوب می‌کنم، پشتون خود ماست از طالب‌اش انتقاد می‌کنیم که زورت بدهد، از اشرف‌غنی‌اش انتقاد می‌کنیم که جگرت خون شود”. آقای افغان در جواب نوشت معلوم است کون چه کسانی می‌سوزد، و در چند کمنت دیگر نوشت که طالب به حساب شما می‌رسد و اشرف‌غنی دل‌تان را سیاه کرد!
این‌ها را می‌گویم تا دوستان متوجه شوند که من از کدام گروه باباگرایان انتقاد می‌کنم. آدم‌هایی را که نمی‌شناسم یا می‌دانم کم‌تر از من درس‌خوانده و از اقشار محروم و رنج‌کشیده‌ی جامعه‌اند حتی اگر دشنام هم بدهند، به‌رخ‌ام نمی‌آورم. در همین فیسبوک کسانی زیر پست‌ام به مادرم دشنام داده‌اند، به خودم دشنام‌های شخصی داده‌اند، با نام‌ها و صفات زشت صدایم کرده‌اند اما من نه به‌دل گرفته‌ام و نه واکنش جدی نشان داده‌ام. گاهی حتی در میان دشنام‌های دوستان‌ام جستجو کرده‌ام که گپ دل‌شان را یافته با آرامی جواب بدهم.
اما در برابر خطای بزرگترها حق نداریم سکوت کنیم. دیروز بعد از آن کمنت بازی، به مسنجر رفتم و به آقای افغان سلام و احترام تقدیم کردم و ازین که موضع‌گیری‌هایم باعث رنجش‌اش می‌شود اظهار تاسف کردم. حتی حاضر به گفتن یک جمله نشد. یک انگشت اوکی روان کرد و کمنت‌هایش را حذف نمود. برایش پیشنهاد دادم که بخاطر حفظ اندیوالی در دنیای واقعی، رفافت فیسبوکی را ترک کنیم. هیچ واکنش نشان نداد.
نخبگان ما این‌طور اند. به انتقاد از طالب اکتفا نکنیم. ما درس‌خوانده‌ها روی دیگر سکه‌ی طالب‌ایم. خود را نیز نقد کنیم. به اصلاح خود بکوشیم.

  • نویسنده : یونس نگاه
  • منبع خبر : سفیر نیوز